---
هر چه می خواهی بگو
من
مستم
مثل یک قناری به دست خزان وزان
هیران و ویلان
و اعتراض مکن
به صدای برخورد شاخه ها به هم
یا به شرشر آب روی شیروانی همسایه های پشتی
گوش فراده
در پس هر چه صدای بوق و شلوغ
آوازیست
که تو را همچون تصویر چکاچک قطره ها به گونه ها می شمرد
دل بده
به سکوت گنج موهوم سپیدارها در گستره سرد برف
(هنوز هم چیزی پیداست)
و ببین
بر آمده از کومه دور دست افق را
از پس سوار بر گرده تند باد پاییزی
بیا
و بر من خسته دل
دمی بنشین و آشیان بگزین