قطار
صدای پای دود می آید
قطار پیدا نیست
گوش بسپار به سردی آهن
آنچه میبینی هیچ
هر چه صبر کنی دود
دود در افق پیداست
دل بسپار
نا امیدی ننگ است
(هر چه میگفت مادرم)
مادر دلم تنگ است
گوش سپرده ام به سردی آهن
و چه موهبتی که میدانم
من و تو
شانه به شانه قطار عمرمان را تحمل میکنیم
ولی آیا امید رهایی باقیست؟
هان
، آه
آهن سرد میلرزد
گزافه نمی گویم
به راستی میلرزد
دود در افق پیداست
و صدای صد هزار چوو
و باز هم چوو
شاید چند تایی هم بیپ
من سر به آهن دارم
من سر به آهن دارم
چوو ها می آیند
بیپ ها می رویند
و نگاه غضب آلود راننده
همه را می شنوم
می بینم
و چه دل انگیز است که سر انجام را دیدم
صدای ممتد درگیری چرخ با آهن
چوو
بیپ
آه
سکوت
سکوت
و من که حالا نمیدانم کجا هستم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home