هیچ
هیچ در ذهنم نیست
هیچ، برای به یاد آوردن
هیچ، برای فراموش کردن
و هیچ احساس گناهی
چرا که به یاد دارم
چگونه بازی کردن با آتش
بدون سوختن را
هنوز
و نه آنکه کسی بداند چیست
ولی میدانم که در برونم
آنچه بودم دیگر نیست
زمان میگذرد
و هر قطره اشک
با گذرش میخشکد
و شب های تنهایی
مونس ناگذیر راه میگردند
و میدانم که سر انجام هر راهی همین بوده
و نیاز به بازگشتی نیست
حتی از زمانی
که بر ماه
لکه ای پیدا
از احساس گناهی
هیچ
0 Comments:
Post a Comment
<< Home