کویر
بر روی شاخ بلند درختی در کویر
به دور از همهمه شن های روان
چشمش در امتداد یک مسیر
روی خشکی زمینی که نادیده باران
نشسته پرنده ای
چشم دیگرش بر آسمان
سردی سوز کویر
میدهد بر تنش لرز
آبی نور ماه
سو سو میزند بر دامان دشت
شاپرکی خسته از پس هر نگاهش
جادوی خیال کوچ را مینماید
که گذشت
آیا به یاد داری
وقتی نور ماه
تک تک یاخته های چروک صورتت را نوازش میکرد؟
وقتی موهای پریشانت
همچون ریشه های درخت خشک کویر
بر گستره بالینت پراکنده میگشت؟
وقتی بوی خوش یاس ها
ارمغان جوی پر آب بهار کوچه مان بودند؟
روی زمینی خشک
نشسته درختی در کویر
و پرنده ای
هر دو چشمش بر آسمان
1 Comments:
ای خدا!...ننشیند آه بر دل پرنده کوچیده ما...شب بیاید ستاره ببارد به آسمان کویر...تا چشمانش خشک نشود چون خیال های خفته در روز کویر
Post a Comment
<< Home